پژواک ایمانی در گفتگو با صبا:
سعی کردم بازرس را از دریچه نگاه خودم بازسازی کنم
با تمام احترامی که برای بازیگر پیشین این نقش قائلم، تلاش کردم رنگ و امضای شخصی خودم را پای این نقش بگذارم و سعی کردم بازرس را از دریچه نگاه خودم بازسازی کنم.
مریم عظیمی– نمایش «یوزف کا» به کارگردانی شهروز دلافکار دور دوم اجراهایش را در تماشاخانه هما آغاز کرده و با ترکیبی از بازیگران جدید و بازیگرانی که در دور اول اجرا حضور داشتند به روی صحنه میرود. این نمایش با نمایشنامهای به نویسندگی محمد چرمشیر و فرهاد مهندسپور، برگرفته از «محاکمه» رمان مشهور کافکا است. در ادامه گپ و گفت خبرنکار صبا با بازیگر این نمایش را میخوانید.
چگونه شد که به این گروه پیوستید؟
خب در ابتدا باید بگویم که من این نقش را به سه دلیل انتخاب کردم. دلیل اول این بود که من اصولاً فضای تئاتر را خیلی دوست دارم و همیشه دلم میخواست که حتماً در تئاتر هم فعالیتی داشته باشم و چند کار انجام بدهم تا خود را محک بزنم و این اولین گزینه من برای ورود به تئاتر بود. دلیل دوم، همکاری با شهروز دلافکار بود. من کارهای ایشان را دنبال میکردم و خیلی دوست داشتم که فرصتی برای همکاری فراهم شود، که خوشبختانه این سعادت پیش آمد و سومین دلیل، که شاید ناخودآگاه باشد، به فضای سینما برمیگردد. واقعیت این است که در سینما متأسفانه یا خوشبختانه، آدمها در یک جریان شخصیتی خاص میافتند. یعنی به این علت که کارگردانها طبیعتاً نمیخواهند زیاد ریسک کنند و ترجیح میدهند که بدانند بازیگر از عهده نقش برمیآید یا نه، معمولاً نقشهایی را به بازیگر پیشنهاد میکنند که به نقشهای قبلیاش نزدیک باشد و ما بازیگران زیادی را میشناسیم که ۳۰ سال است فقط یک نقش را بازی کردهاند و این مسئله به فضای سینمای ما برمیگردد. من اما خیلی دوست داشتم خودم را در نقشها و کاراکترهای متفاوت امتحان کنم و ببینم آیا از پس آنها برمیآیم یا نه. نقش بازرس یکی از آن نقشها بود که من پیش از این هرگز مشابهش را بازی نکرده بودم. این نقش یک شخصیت چندلایه دارد؛ در برخی صحنهها عصبی است، در برخی دیگر رفتارهای هیستریک دارد، و در یک صحنه بهطور ناگهانی شکنندگی وحشتناکی از او میبینیم، تا جایی که شخصیت قویای که ساخته، ممکن است با یک حرکت کوچک در هم بشکند و فرو بریزد، اما دوباره به همان شخصیت سرسخت و جدی خود بازمیگردد.واقعاً یک کاراکتر جذاب بود و برای من بستری فراهم کرد که بتوانم در یک اجرای حدوداً یکساعته، سه شخصیت مختلف را با سه حس متفاوت، در قالب یک کاراکتر اجرا کنم. البته این در ابتدا برایم یک چالش بزرگ بود، ولی وقتی وارد متن شدم، ایدههایی در ذهنم شکل گرفت و شهروز عزیز هم ایدههای بسیار خوبی داشت، ما همه چیز را کنار هم گذاشتیم و خدا را شکر، تا اینجا فکر میکنم به اندازه توان خودم توانستم چیزی به کار اضافه کنم و از این بابت خوشحالم.
بازی نقش بازپرس توسط شما سبب چه تغییراتی شد؟
به نظرم بازی نقش بازرس در این دوره از اجرا، هیچ نقطه اشتراکی با نسخه قبلی ندارد. ما در واقع یک کاراکتر کاملاً جدید با حسهای جدید خلق کردیم چون من معتقد بودم که باید شخصیتی بسازم که مثل یک «حباب» باشد؛ یعنی حبابی بزرگ و درخشان که وقتی به آن نگاه میکنید از عظمت و رنگهایش لذت میبرید، اما در عین حال، ممکن است با یک اشاره، با یک سوزن کوچک، ناگهان بترکد و نابود شود. من سعی کردم بر همین بخش از شخصیت بازرس تمرکز و تاکید کنم؛ ما در دو صحنه اول، قدرت و صلابت ویژهای از این بازرس میبینیم اما در صحنه سوم، این شخصیت چنان میشکند و فرو میریزد که در اوج حالت هیستریک، از شدت ضربهای که خورده، شکایتی که از او مطرح شده و بحرانی که تجربه میکند، اشکهایش بند نمیآید. در عین حال، با تمام احترامی که برای بازیگر پیشین این نقش قائلم، تلاش کردم رنگ و امضای شخصی خودم را پای این نقش بگذارم و سعی کردم بازرس را از دریچه نگاه خودم بازسازی کنم.