مینو خانی در گفتگو با صبا:
سریالی تاریخی که تاریخ نمیگوید
سریال «شکارگاه» یک سریال تاریخی است که به من شناخت تاریخی نمیدهد؛ هرچند اجزای آن تاریخی هستند. یک اثر تاریخی باید به مخاطب کمک کند که با تماشای آن شناخت نسبیای از آن دوره تاریخی بهدست آورد.
زهرا طاهریان – در حالی که چهار قسمت ابتدایی سریال «شکارگاه» به کارگردانی نیما جاویدی از شبکه نمایش خانگی پخش شده، این اثر در همان گامهای نخستین خود، با واکنشها و برداشتهای متفاوتی از سوی مخاطبان و منتقدان روبهرو شده است. سریالی که از حیث فرم، طراحی صحنه، گریم، لباس و میزانسن مورد تحسین قرار گرفته، اما از منظر روایت تاریخی و انسجام محتوایی همچنان با پرسشهای بیپاسخ مواجه است. خبرنگار روزنامه صبا برای بررسی دقیقتر این اثر، به سراغ مینو خانی، منتقد سینما و تلویزیون رفته است که با نگاهی منتقدانه و تحلیلی به سریال «شکارگاه» نگریستهاند.
دیدگاه کلی شما نسبت به سریال «شکارگاه» چگونه است؟
نظر کلی من این است که از منظر فرمی، همه چیز در راستای یک کار تاریخی پیش میرود. یعنی طراحی صحنه، لباس، گریمها و بازیها تقریباً در سطح قابل قبولی هستند. بهلحاظ فرم، کار خوب و قابل قبولی است. از لحاظ کارگردانی نیز احساس میکنم همان تأییدی را که قبلاً هم در فیلم «سرخپوست» و هم در سریال «آکتور» به آقای جاویدی داده بودم، در این اثر هم بهجا است. یعنی احساس میکنم که کارگردان توانمندی هستند و اینجا هم همان حس را دارم. به جزئیات بهخوبی دقت شده و همه چیز با دقت جلو میرود. حتی معتقدم پالت رنگیای که انتخاب کردهاند نیز بسیار چشمنواز و خوب از کار درآمده است. بنابراین به لحاظ فرم، میتوان گفت با یک اثر قوی روبهرو هستیم.
از نظر محتوایی و میزان تطابق آن با واقعیتهای تاریخی چطور؟
آنچه که برای من همواره در آثار نمایشی (چه سینمایی و چه سریالی) اهمیت بیشتری دارد، پیوند بین فرم و محتوا است. این دو باید در راستای یکدیگر باشند و همدیگر را تقویت کنند. مسئلهای که در اینجا برای من پیش میآید، تاریخی بودن این اثر است. ببینید، این سریال غیر از ارجاعاتی که به دوره قاجار میدهد، هنوز نتوانسته برای من روشن کند که دقیقاً چه روایتی از آن دوران را میخواهد بازگو کند. من معتقدم که یک اثر تاریخی باید به مخاطب کمک کند که بتواند بهجای خواندن یک یا چند کتاب حجیم، با تماشای این اثر نمایشی شناخت نسبیای از آن دوره تاریخی بهدست آورد.
دیدگاه شما درباره شباهتهای ظاهری و شاخصههای بصری «شکارگاه» نسبت به دیگر آثار کارگردان چیست؟
فارغ از اینکه شنیدهها و تحلیلها حاکی از آن هستند که شباهتهایی بین «سرخپوست» و «شکارگاه» وجود دارد، از جمله شباهت مکانی بین زندان در «سرخپوست» و شکارگاه در این سریال، باید گفت که اینها در لایه اولیه قابل مشاهده هستند. اما آنچه برای من اهمیت دارد، پاسخ به این پرسش است که این سریال دقیقاً در کدام برش تاریخی ساخته شده و میخواهد چه چیزی را به مخاطب منتقل کند؟
جنبههای اخلاقی داستان «شکارگاه» چه جایگاهی در روایت کلی آن دارند؟
نکته دیگری که منتظرم در قسمتهای آینده بیشتر دربارهاش واکاوی شود، مسئله روابط اخلاقی در این سریال است. آقای پرویز پرستویی در نقش یک سرهنگ دوره قاجار ایفای نقش میکنند. خانواده او، شامل پسرها و دختران، همه با فنون رزمی و نظامی آشنا هستند. اما خیلی زود در سریال میبینیم یکی از پسرها معتاد است و با اولین نگاه به پری وارد یک رابطه میشود. از سوی دیگر، دختر خانواده که خانم الهام نامی نقش (سیمین) را ایفا میکند، با آن شجاعت و قدرت در سکانسهای ابتدایی، خیلی زود با بهادر وارد رابطه میشود؛ آنهم با نگاهی که در شأن او نیست. در همین حال، موضوعاتی مانند شرابخواری نیز در سریال وجود دارد که این روزها در بسیاری از سریالها رایج شده است. نمیگویم این امور در آن دوران تاریخی یا در میان آن شخصیتها وجود نداشته، اما این حجم از پرداختن به این مسائل باعث میشود تا مسائل اصلی سریال تحتالشعاع قرار بگیرند.
نماد «تاج» چه معنایی در بستر داستان پیدا میکند و چگونه در روایت برجسته میشود؟
اگر تصور کنیم که «تاج» نماد قدرت است و قرار است از آن محافظت شود، این افراد که درگیر مسائل اخلاقی هستند چگونه میخواهند از آن حفاظت کنند؟ در ظاهر، «تاج» جسمی فیزیکی است که باید حفظ شود. اما در لایههای زیرین، منظور از «تاج»، حفظ تاج پادشاهی و استمرار آن است. حال پرسش اینجاست که این قدرت قرار است در دست چه کسانی باقی بماند؟ در ادامه سریال میبینیم که هرکدام از اعضای این خانواده، که قرار است از تاج محافظت کنند، خودشان با ضعفها و آسیبهای اخلاقی درگیرند: پسر معتاد، پدر خودخواه، پسر بزرگ که دنبال اعاده ارث است و با همسر پدر درگیری دارد، دختر خانواده که وارد رابطهای پنهانی با باغبان میشود (درحالیکه ما میدانیم او باغبان نیست) و… آیا قرار است چنین افرادی، که حتی نگاه خود را نمیتوانند حفظ کنند، از قدرت پادشاهی حفاظت کنند؟ شاید آقای جاویدی دقیقاً میخواهد همین مسئله را بگوید؛ اینکه «تاج» اکنون در دست کسانی است که لیاقت آن را ندارند.
چه اشتراکهایی میان سبک کارگردانی و مضمون «شکارگاه» با آثار پیشین نیما جاویدی به چشم میخورد؟
شباهتهایی بین سریال «شکارگاه» و فیلم «سرخپوست» وجود دارد: هر دو در یک مکان مشخص روایت میشوند، هر دو یک مقطع تاریخی خاص را مد نظر دارند و در هر دو، قرار است از یک چیز مهم محافظت شود. بنابراین، میتوان گفت مولفههای مشترک یا استمرار در نگاه آقای جاویدی را در این دو اثر (یکی سینمایی و یکی سریالی) میتوان مشاهده کرد. من سریال «آکتور» را هم قبلاً دیده بودم. در هر قسمت از آن شامل داستانی بود که شخصیتها با بازی در یک نمایش، مشکل فردی را حل میکردند. شاید آکتور مولفههایی با این اندازه شبیه به این سریال را نداشت، اما این دو اثر («سرخپوست» و «شکارگاه») بهلحاظ زمانی و محتوایی بههم نزدیکترند. بهویژه آنکه در هر دو، مکان و ساختار تقریباً مشابهاند: یک موقعیت بسته، یک قدرت در معرض تهدید و یک فضای تاریخی. اما در نهایت، اینها فقط مؤلفههای ظاهری هستند. مهم آن است که اثر بتواند از نظر محتوایی بگوید چرا این مقطع تاریخی را انتخاب کرده و در نهایت قرار است به چه هدفی برسد.
در یک عبارت کوتاه، «شکارگاه» را چگونه توصیف میکنید؟
یک سریال تاریخی است که به من شناخت تاریخی نمیدهد؛ هرچند اجزای آن تاریخی هستند.
در ساختار کلی و ریتم روایی سریال، چه ویژگی یا نکتهای برایتان برجسته بود؟
یک نکته جالب که شاید اندکی مغایر با روند معمول سریالسازی باشد، این است که در هر قسمت، موضوعی که در ابتدا مطرح میشود، در پایان همان قسمت به سرانجام میرسد. یعنی تعلیقی که ایجاد میشود، همانجا پاسخ داده میشود. در حالی که یکی از دلایلی که سریالها از منظر روانشناختی دنبال میشوند، همین تعلیقهای پایانباز هستند. تعلیقهایی که مخاطب را در یک لحظه حساس نگه میدارند تا قسمت بعدی را با اشتیاق دنبال کند. آقای جاویدی در روایت خود، تعلیق ایجاد میکند، اما همانجا در پایان قسمت، به آن پاسخ میدهد. البته این به آن معنا نیست که مخاطب نخواهد قسمت بعدی را ببیند. وابستگی روانشناسانه همچنان وجود دارد، اما بسیاری از سریالها در نقطهای بسیار حساس، مخاطب را رها میکنند تا او منتظر بماند. در این اثر، انگار دو خط موازی وجود دارد: از یک سو، هر گرهای که ایجاد میشود، در پایان همان قسمت باز میشود؛ از سوی دیگر، مسئله اصلی سریال ـ یعنی سرنوشت تاج ـ همچنان باقی است و مخاطب را با خود به قسمتهای بعدی میکشاند. این ساختار شبیه همان چیزی است که در سریال «آکتور» نیز وجود داشت؛ آنجا هم هر قسمت داستان خودش را داشت، ولی خط اصلی دنبال میشد.